درباره‌‌ی بوطیقای گسست (سینمای اصغر فرهادی)

اهميت سينماي فرهادي، مشخصا از چهارشنبه‌سوري به بعد، تلاش براي دروني كردن خود بحران گسست است. كوشش براي دروني كردن تجربه ناكام ايده گسست و جدايي روايت تاريخي 1376 درون روايت‌هاي از هم گسيخته. حركت سينماي او، حركت بطني اين گسست و جدايي تا اعماق روايت است؛ رسوب بطئي اين گسست و جدايي تا اعماق روايت است، رسوب بطئي اين گسست در دل خود روايت؛ روايت‌هاي از هم گسيخته، گسست‌ها و جدايي‌ها كه خود نيز مبتلا به گسست مي‌شوند. سينماي فرهادي نام خاص اين پروسه گسست و جدايي تاريخي است كه از 1376 شروع مي‌شود، ادامه مي‌يابد، دچار لختي و رخوت مي‌شود و سپس وقفه و سكته، اما بالقوگي آن جامعه را از درون دچار گسست و جدايي مي‌كند. سينماي او دقيقا بر حول و حوش اين لبه تيز، خطرناك، شكننده و سست پرتگاه گسست فعال مي‌شود، نقطه‌اي كه سينماي ايران عمدتا براي عدم مواجهه با خطرات آن، يا با توسل به طناب مهار معنا و بي‌معنايي بر لبه آن مي‌ايستد يا اساسا، خود را از ايستادن بر لبه آن معاف مي‌كند.

آخرین محصولات مشاهده شده