درباره‌‌ی به امید دل بستم (گالینگور)

در پسِ دورنمايِ بي‌رحم يک بيمارستان، من به پسرکي بازيگوش با چشم‌‌هايي به رنگ خورشيد دل بستم که در آن ويرانه تنها دل‌خوشي‌ام شد. همين موجب شد زماني‌که مقابل چشم‌هاي من جان خود را گرفت روحم متلاشي شود. از آن روز، سوگند خوردم ديگر به هيچ‌کس دل نبندم. به جز سه نفر: دوست‌هايم، سوني، نئو و کور، گروهي از بچه‌هاي سرکش که مرگ را انتظار مي‌کشيدند. سوني با همان يک ريه‌اي که دارد هواي آزادي را به داخل ريه‌هايش کشيده و ما را رهبري مي‌کند. نئو، نويسنده‌ي بداخلاق روي صندلي چرخ‌دار، تمام کارهاي مهمي که تا به امروز کرديم از دزدي گرفته تا ترساندنِ پرستارمان را ثبت و ضبط مي‌کند. کور خوش‌قيافه‌ي گروه، با بدني ماهيچه‌اي، غولِ مهرباني که قلبش دارد از کار مي‌افتد. پيش از اينکه مرگ ناگزير ما را از پاي درآورد، من و دزدهايم آخرين سرقتِ خود را برنامه‌ريزي مي‌کنيم. فراري بزرگ که ما را از شرِ والدينِ بددهان، فقداني کمرشکن، و واقعيت بيماري‌هاي‌مان خلاص مي‌کند. اما روزي که يک نفر ديگر از آن در داخل مي‌آيد چه مي‌شود؟ دخترکي که به مهماني ما پيوسته و با لبخند شيطنت‌آميزش من را از حرف‌زدن عاجز مي‌کند. چه اتفاقي مي‌افتد وقتي خورشيد را در چشم‌هايش مي‌بينم، و با اينکه مي‌ترسم دوباره کسي را از دست بدهم، اما بااين‌حال عاشق‌اش مي‌شوم؟ لنکالي نام مستعار Lou-Andrea Callewaert است. او در فرانسه به دنيا آمد، در ده‌سالگي به ايالات متحده نقل مکان کرده و خيلي زود به داستان‌نويسي روي آورده است. او فارغ‌التحصيل ادبيات کلاسيک از دانشگاه فلوريدا است.

آخرین محصولات مشاهده شده