درباره‌‌ی اگر دوستش نداشته باشم چی (احساسات من)

وقتي مامان و بابا و دنيز مي‌خواستند به خانه‌ي نو اسباب‌کشي کنند، دنيز خيلي نگران شده بود. نگران اين‌‌که خودش و گربه‌اش خانه نو را دوست نداشته باشند و گربه‌اش از آن‌جا فرار کند،‌ مدرسه جديدش را دوست نداشته باشد و خلاصه خيلي چيزهاي ديگر… آن‌قدر نگران شده بود که نمي‌توانست بخوابد تا اين‌که با بابابزرگش درباره اين‌که چقدر نگران است حرف زد…

آخرین محصولات مشاهده شده