درباره‌‌ی ارلینگ هالند (ستاره شمال)

ارلينگ در حال پرواز بود و احساس شگفت انگيزي داشت. دستانش را باز كرد و سينه اش را جلو داد. انگار روي هوا راه مي رفت. سي دقيقه بعد مدير مدرسه با ظاهري هيجان زده به آنها نزديك شد. به پدر و مادر ارلينگ گفت:((بايد چيزي به شما بگم. كما كتاب ركوردها رو چك كرديم و پرش طول ارلينگ...))آب دهانش را قورت داد و ادامه داد:(( بيشتر از هر بچه ي 5 ساله اي در هر كجاي دنيا پريده...))

آخرین محصولات مشاهده شده