درباره‌‌ی ادریس و مترسک‌های تاری‌کلا

شب‌هاي طولاني زمستان دورم جمع مي‌شوند و مي‌گويند قصه بگو. من هم چشم‌هايم را مي‌بندم و با نوک انگشت‌هايم تصويرهاي روي شنل را براي‌شان مي‌خوانم. فکر مي‌کنند هنوز به ديدن عادت نکرده‌ام و به دست‌هايم بيشتر از چشم‌هايم باور دارم. مي‌پرسند حالا چرا چشم‌هايت را مي‌بندي؟ جواب‌شان را نمي‌دهم، چون مطمئنم که باور نمي‌کنند، اما بعضي وقت‌ها آدم بايد چشم‌هايش را ببندد تا بهتر ببيند.

آخرین محصولات مشاهده شده