درباره‌‌ی احضاریه

باز گمش كردم. دلم مي‌خواست برايش درددل كنم و بپرسم چرا فقط من بايد اين وسط مريض شوم و به آن حال بيفتم. شما كه د كتريد، راهنمايي‌ام كنيد. و بگويم دكتر جان من فكر مي‌كنم از شدت ضعف دچار ماليخوليا شده‌ام و به قول شما پزشك‌ها گرفتار سندروم حاج ناصر شده‌ام و ويروس در ذهن من به فحش فعال شده است كه هر چه پيشتر مي‌روم، سلول‌هاي بيشتري را از من در بر مي‌گيرد. بفرما. سر و كله‌اش پيدا شد و اين بار مشتي بادام ريخت توي مشتم و رفت. هيچ سوال نكرد. نپرسيد «خوبي؟»، نگفت «تصميمت چيست؟»، عين فرفره رفت. چهارده تا بادام بود. دستش را خواندم. حتما به نيت چهارده معصوم. مي خورم. بسيار خوب. فحشت هم نمي‌دهم. چون اين‌جا نجف است و علي هست و آه...

آخرین محصولات مشاهده شده