درباره‌‌ی ابیگیل

براي سومين بار خودش را در حال دويدن در طول چمن باغچه يافت، در هواي سرد و بنفشه بوي ساعات پاياني شب، در حال عبور از كنار مجسمه ابيگيل، و براي سومين بار، رسيدن به دروازه‌اي كه دو شب پيش پشتش آن صدا آن‌طور مدهوشش كرده و فريبش داده بود. اگر قفل در را، همان‌طور كه ميتسي هورن گفته بود باز خواهد بود، باز نكرده بودند چه بايد مي‌كرد؟ يا اگر كسي ديده بود كه باز است و دوباره بسته بودش و او نمي‌توانست بيرون برود؟ ناقوس كليساي سفيد با طنين بم مردانه‌اش ساعت نه را اعلام كرد: دانگ، دانگ، دانگ. در فلزي را با احتياط هل داد. با اولين فشار او از جا حركت كرد و بدون صدا باز شد. از در بيرون رفت... و در جا خشكش زد.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده