درباره‌‌ی آینه خوشحال و 5 داستانک دیگر (داستانک‌های شنبه تا پنج‌شنبه 1)

من و مادر باهم قهر بوديم. اما من چندبار مادر را ديدم که يواشکي از دور مرا بوسيد و لبخند زد. من هم خودم چندبار يواشکي اين کار را کردم. صبح وقتي مادر داشت آين? روي تاقچه را تميز مي‌کرد، من کنار ديوار روبه روي آينه ايستاده بودم. عکس من و مادر توي آينه افتاده بود. مادر باز يواشکي مرا بوسيد. من هم اين کار را کردم. يک دفعه مادر با صداي بلند خنديد و گفت: «اي شيطان! حالا دزدکي مامانت را مي‌بوسي و مي‌خندي؟!» من هم با عجله گفتم: «اي مامان خوب! تو هم حالا يواشکي بچه‌ات را مي‌بوسي؟» مادر مرا در آغوش گرفت و با خوشحالي خنديديم، صبح امروز براي من، مادر و آينه، صبح پر از خنده‌اي بود. اين داستاک با عنوان «آينه خوشحال» به همراه پنج داستانک ديگر تحت اين عناوين در مجموع? حاضر به چاپ رسيده است: گنجشک داور؛ مادربزرگ؛ شادي مادر؛ قورباغه کوچولو؛ و مهربان.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده