درباره‌‌ی آن‌جا که جنگل پایان می‌یابد

جنگل بي‌انتها مثل ته حلق گرگ تاريك بود و پر از وحشت‌هاي بي‌شمار. گربه‌هايي كه هزاران چشم داشتند، سگ‌هايي كه دندان‌هايشان مثل ميل بافتني بلند بود و پرندگان حريصي كه پرهاي نوك‌تيز داشتند. اين تازه شروع ماجرا بود. مردمي كه تنهاي تنها توي دهكده‌ي جنگل زندگي مي‌كردند، هر شب در خانه‌هايشان را محكم مي‌بستند، ملافه‌هايشان را تا زير چانه‌شان بالا مي‌كشيدند و دعا دعا مي‌كردند تا صبح زنده بمانند. از متن كتاب

آخرین محصولات مشاهده شده