درباره‌‌ی مارکس و ویتگنشتاین (پراکسیس اجتماعی و تبیین اجتماعی)

هدف اصلي اين پژوهش ترکيب انديشه مارکس و ويتگنشتاين و ربط دادن اين دو انديشه به برخي از مسائل اساسي در فلسفه‌ي علوم اجتماعي است. به رغم تفاوت‌هاي بسيار ميان مارکس و ويتگنشتاين،هر دو به رد ثنويت دکارتي مي‌پردازند و نشان مي‌دهند که ذهن ويژگي کنش ‌است و اين که معناي کنش در آگاهي سوبژکتيو نيست، بلکه در نظام پراکسيس اجتماعي‌اي است که کنش در آن رخ مي‌دهد. اين منظر مشترک شالوده‌اي براي تضعيف مناقشه‌ي طولاني ميان “سوپژکتيويسم” و “ابژکتيويسم” در علوم اجتماعي پي ريزي مي‌کند که کليدي است براي راهيابي به مفهوم تبيين اجتماعي در نزد مارکس و ويتگنشتاين. از آن جا که معناي کنش، در نظر آن دو، ويژگي نظم اجتماعي است و نه آگاهي فردي، آن نوع از تحليل را که در ضمن آثار آن‌ها موجود است نمي‌توان سوبژ کتيويستي يا ابژکتيوستي خواند. بلکه، آن نوع از تحليل جنبه‌هاي مفيد هر دو شکل تحليل را در هم ادغام مي‌کند چرا که از اين ديدگاه لازمه‌ي فهم کنش، فهم نظام کردارها يا رسوم اجتماعي‌اي است که کنش در آن رخ مي‌دهد. در چندين موضع پاي اين بحث به ميان مي‌آيد که سوبژکتيوسيم و ابژکتيويسم هر دو عمدتا کوشش‌هايي هستند براي حل مسائل که ثنويت (دوگانگي) براي علم اجتماعي ايجاد کرد است، و نيز علت تواناني مارکس و ويتگنشتاين در فراتر رفتن از اين بحث اين است که هر دو ثنويت دکارتي را رد مي‌کنند. اهداف منحصر به فرد اين پژوهش مورد علاقه خاص تمام فلاسفه و عالمان اجتماعي، و مورد علاقه تمام کساني خواهد بود که به پيوند ميان اين دو رشته توجه دارند.

آخرین محصولات مشاهده شده