درباره‌‌ی رقص مرداب

نمي‌دانم از چه برايت بگويم، از التهاب دل پرپر شده‌ام براي لحظه‌اي نگاه؟ از غم‌هاي سر به تابوت كشيده‌ام؟ از سوي چشمانم كه به اذن خدا، بنده‌ي خدا از من ستانده‌شان؟ از كفران شايستگي‌هايم ؟ از ضجه‌زدن ايمانم در ميدان اسب‌تازان عصيان؟از اعمال، از اعمالم كه در ديدگان خلق گناه است، غير منطقي‌ست، نهايت بي‌احترامي‌ست اما تا زماني كه خود انجام ندهند؟ يادم رفت! فراموش كردم جولان دادن انتقام را در مغز تنهايم برايت بگويم، چشماني كه تنها به دنبال انتقام بود، حال به جست‌و‌جوي سراي آرامشش مي‌گردد و آن را در چشمان خرامان چون آهوي دختركي يافته است.

آخرین محصولات مشاهده شده