درباره‌‌ی در مسیر تو

گويي نگاه سنگين او، به چهارميخش مي‌كشيد. او هم مرد بود. غير قابل اعتماد... بي‌اختيار زبانش چرخيد و عقده‌اي سرباز كرد: ــ همه‌ي مردا همين‌و مي‌خوان... اعتمادي كه تهش نامعلومه... ثانيه‌هايي گذشت. اجازه نمي‌داداين دختر چون ماهي از دستش سر بخورد.

آخرین محصولات مشاهده شده