درباره‌‌ی ایده جمهوری

کتاب ايده‌ي جمهوري (مجموعه شکل - زندگي) به قلم مائوريتزيو ويرولي و نوربرتو بوبيو و با ترجمه عرفان آقايي به چاپ رسيده و در مقدمه کتاب نيز آمده: امروز از جمهوري چه مانده است و از ميراث ازکف‌رفته‌اش چه‌چيز ارزش احيا دارد؟ چقدر آرمان و چقدر واقعيت؟ به چه بايد اميد و از چه بايد بيم داشت؟ اميد به تحقق آرمان‌هاي جمهوري و بيم از تجسد شبح فاشيسم که از گوشه و کنار جهان سرک مي‌کشد؟ دو انديشمند مطرح علوم سياسي، در گفت وگويي روشن و سرزنده، وضع امروز سياست جهان را به محک ميراث انديشه‌ي سياسي و تجربه‌ي حکومت‌هاي ديروز به بحث مي‌گذارند. آيا ايتالياي دوره‌ي فاشيسم کماکان وطن بود يانه؟ خيلي‌ها مي‌گفتند ايتالياي فاشيستي را وطن را نمي‌دانند. پيرو کالاماندري مدام در خاطراتش مي‌گويد فاشيسم ايده‌ي وطن را ربوده است. در هم اوت 1947، چند روز بعد از سقوط فاشيسم مي نويسد: يکي از بزرگ‌ترين جنايت‌هاي فاشيسم کشتن هر نوع حسي به وطن بود . واژه «وطن» بيست سال مردم را سرشار از نفرت کرده بود: با گستاخي و وقاحت طوري از ايتاليا حرف مي‌زدند که انگار چشم همه‌ي دنيا به رم است؛ اين واژه نواي اقتدارگرايي تهديد‌آميزي بود که به درد تئاترهاي خيمه‌شب‌بازي مي‌خورد که پر بود از سخنراني‌هاي دوچه يا اطلاعيه‌هاي گوينده‌ي راديو. آنقدر واژه «وطن» را خراب کرده بودند که آدم جرئت نمي‌کردحرف از وطن‌پرستي بزند، چون حتي کسي که معده‌اش سنگ را هم خرد مي‌کرد، باز او پس از هضم اين واژه بر نمي‌آمد. انگار خارجي ها مملکت را اشغال کرده بودند: ايتاليايي‌هاي فاشيست که در سرزمين ما خيمه زده بودند خارجي بودند. اگر آن‌ها ايتاليايي بودند. لابد مانبوديم.

آخرین محصولات مشاهده شده