درباره‌‌ی الفاظ و اشیا (باستان‌شناسی علوم انسانی)

ميشل فوکو در الفاظ و اشيا (1966)، با تحليل باستان‌شناختي سه قلمرو دانش (زبان، علوم طبيعي و زيستي، اقتصاد) از عصر رنسانس تا دوران معاصر و با بررسي ارتباط کلي اين سه قلمرو با فلسفه، نشان مي‌دهد حرکت صورت‌هاي تفکر و شناخت در مغرب زمين نه حرکتي متداوم و پيش رونده، بلکه حرکتي گسسته بوده است. پژوهش او در مقطع تاريخي موضوع بررسي‌اش دو گسست اساسي را در تفکر غربي نشان مي‌دهد: گسستي که با پايان دادن به عصر رنسانس (عصري که تفکر بر مبناي اصل شباهت سامان مي‌يافت) تفکر غرب را به عصر کلاسيک مي‌رساند (عصري که اصل نظم سامان دهنده‌ي تفکر بود)؛ و گسستي که معرف به انتها رسيدن عصر کلاسيک و ظهور دوره‌ي مدرن است (دوره‌اي که در آن موجودي به نام انسان پديد مي‌آيد و شناخت او ضرورت مي‌يابد، موجود دوگانه‌ي غريبي که هم سوژه‌ي شناخت است هم ابژه‌ي آن). پژوهش معرفت‌شناختي فوکو در عين حال پژوهشي نقادانه است که در شرايط ممکن شدن دانش هر عصر و معيارهاي مشروعيت و به رسميت شناخته شدن آن کندوکاو مي‌کند. حرکت فوكو اما صرفا معطوف به گذشته نيست، بلکه نقطه‌ي شروع تحليل او در واقع زمان حاضر و تشخيص گسستي آتي است که از پايان عصر انسان شناختي و مرگ قريب الوقوع انسان خبر مي‌دهد.

آخرین محصولات مشاهده شده