درباره‌‌ی از وقتی که تو رفتی (نامه‌هایی از پراگ)

اين‌ها، رفيق عزيز، ابزار يا بهانه تداوم بقاي امثال اين بنده است... و ضرورتش هم براي بنده پرت و رويازده و روياگير، الزامم به ادامي زنده بودن است که نمي‌دانم تا چه مدت ديگري به طول خواهد کشيد... ... و اگر خدا خواست و صداي ناچيز ما (زير غرّش انفجارها) به گوش دو سه پنج هفت نفري رسيد (از هفت تا بالاتر نمي‌روم)، دلم مي‌خواهد اين سوغاتي را که در اين مرحله از زندگي در ته ته ته عمر حفظ کرده‌ام، با ديگران در ميان بگذارم، مثل اين رفيق عزيز ما که اواخر به اين‌جا آمد و گز آورد و سوهان آورد و (به‌به‌به!) توت خشکه آورد و لبخند و مهرباني آورد و يادهاي خوش آورد و ما را شاد و زنده‌دل ساخت، زنده باشد....

آخرین محصولات مشاهده شده